شکستن
شکستن کار همیشگی اش بود
عهد و پیمان ها را
این بار اما
کمر احساسم...
"رهگذر"
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۲/۰۷ ساعت توسط امیر رهگذر
|
شکستن کار همیشگی اش بود
عهد و پیمان ها را
این بار اما
کمر احساسم...
"رهگذر"
(فلکه دوم صادقیه به سمت میدون بهنام)
تو صف تاکسی بودم
ماشین که رسید
۴نفر جلوی من سوار شدن و من منتظر تاکسی بعدی موندم
بالاخره ماشین اومد و من سوار شدم
جلو نشستم
سه تا خانم هم عقب
بین راه
راننده گفت اگه کسی بین مسیر میخواد پیاده شه الان کرایه رو حساب کنه که معطل نشه
سه تا خانم
هر کدوم، زود کرایه شو داد و نرسیده به پیامبر پیاده شدن
نگاهی به من کرد و گفت: تو کجا پیاده میشی؟
گفتم: رفیق نیمه راه نیستم
تا آخرش باهاتم...