در دشت سرسبزی

و با باد می رقصی

و

آزاد است از برای خودش

باوقار

به امید وصلٰ می چینندش و ...

همبستر و همٰ آغوش آب می کنندش

 

آب کز او رنگ گرفت

وقتی که خوب شیره جانش را نوشید

آرام که شد

سیاه و کبود می شود و چروکیده

حال می شود تفاله!!!

دور می اندازندش و ...

 

حواسمان باشد

همیشه سبز باشیم