گرد و غبار!!!
تازه می گویند
به خاک و خون کشیده شده
اما من و همشهری هایم
عمریست
که خونمان پر زخاک گشته...
تازه می گویند
به خاک و خون کشیده شده
اما من و همشهری هایم
عمریست
که خونمان پر زخاک گشته...
به ماه خودت نگاه کن
به چشمک ستاره ها
خیره نشو...
بهار عربی به دل ما هم رسید
سالها بر دلم حکمرانی کردی
حالا دگر وقت آنست که بروی...
+بهتر است با زبان خوش بروی
وگرنه دلم را به خاک و خون می کشم...
لباسات به تنت، تنگ می شد
تازه می فهمیدی چه حالی دارم...
فکر کنم
تب دارم!...
همیشه به سلامت رقیب میزنی
من عمریست تنها از کنارت رد می شوم
در حسرت شنیدن یک سلامت...
بهتر از آن است که مثل تو
هر روز جلد! یک بام باشم...
عمریست که در فراق
در قید و بند توام
و تو چه راحت و آسوده ای
لاقید
و
بی بند و بار....
با یک پیمانه سر می کنم
و تو هر روزت را
با یک پیمان جدید...
نمیداند
یادش سراسر قلبم را قرق کرده...
بخیر
آن زمان ما
دورهم بازی می کردیم
و حالا
در این زمان
بچه ها
دور از هم...
و گرنه
مجبورم
دست به سرت کنم....
یا
فضول خانم
لطفا
سرتو از توی زندگی شخصی من ببر بیرون
اینهمه
توی زندگی من
سرکشی نکن!...
لطفا...
که خوشی زده زیر دلشون...
خیلی بهتر از اینه که
شبیه آدما باشی
اما
سنگ دل ...
تنها
وفاداری عیانش
نصیب من شد
و
پشت پرده رابطه هایش
نصیب تو........
نیم ساعتی در دهان اتو می کشم
و آنگاه به تن واژه می پوشانم
تا کسی
از چروکیدگی دلم خبردار نشود...
تو چه میدانی آخر؟؟
اما
دادم را بیشتر در آورد...
اولین پله
چشم انتظاری ست...
به پیراهنی
که به جای من
تو را همیشه در آغوش دارد...
می شد
ما برمی گشتیم به ساعت ها قبل...
از جنس شیشه ایی
پس چرا گاهی مرا
سنگ میزنی؟